loading...
پایگاه اندیشه ندبه
خبرنامه سایت+جوایز ماهانه
https://rozup.ir/up/fanni/baner/2.jpg
khadem بازدید : 399 دوشنبه 18 شهریور 1392 نظرات (0)


شهید گنجی خطاب به شهید آوینی گفت:
«حاج مرتضی! دیگر باب شهادت هم بسته شد»

شهید آوینی در جواب گفته بود:

نه برادر شهادت لباس تک سایزی است که باید تن آدم به اندازه آن در آید،

هر وقت به سایز این لباس تک سایز درآمدی، پرواز میکنی، مطمئن باش.


gharib313 بازدید : 384 سه شنبه 22 مرداد 1392 نظرات (2)

ای شهدا شرمنده ایم..
بعد از شما دیگر شهرمان بوی خدا نمی دهد...!!
خیابان هایمان را به نام شما زینت دادیم..
.

ولــــــــی...!!!
آنقدر خیابان ها پر شده از دختران بزک کرده و پسران شبیه دختران...
که دیگر یاذمان رفته رشادت های شما را..!!
.
.




.
شهید همت یادت هست که در وصیت نامه ات نوشتی...
مجالس روضه را ترک نکنید..
ولی وقتی هر پنجشنبه میریم جلسات هفتگی روضه...
بعضی ها به ما میگن شما افسرده هستید...
بعضی ها به ما میگن شما عقب افتاده اید از دنیا..!!
.
.

..
امـــــــــــا..!!
وقتی چند کوچه پایین تر وقتی صدای ساز و آواز و رقص میاد...
میگویند اینها جوانند..!!بگذارید جوانی بکنند..!!
.
.


برادر شهیدم دیگر همه چیز فرق کرده..!!
وقتی بعضی ها از شما فاصلـــــــــــــــه گرفتند..!!
اینگونه شد کــــــــــــــــــــه..!!

پرچم یا حسین بر روی خانه ها را جمع کردیم...
و به جای آن دیش ماهواره گذاشتیم..!!
و هر روز شبکه های فارسی زبان را رصد میکنیم که نکنه...
شبکه جدیدی آمده و از دستمان برود..!!
.
.

-------------------------------------------------
یا صاحب الزمان...
مولای من..تا تو نیای سر و سامون نداریم...
مولای من..تا تو نیای باید طعنه و تهمت بشنویم..!!
مولای من..تا تو نیای ما را به جرم عاشقی مسخره میکنند..!!
مولای من..پس کی میخوای بیایی..!!
خسته شدم بجان مادرت زهرا(س)..

khadem بازدید : 359 جمعه 18 مرداد 1392 نظرات (0)

افسران - تازه وارد های جبهه در شب قدر

  در خاطره ای از شهید رضا صادق یونسی آمده است: اولین بار که در جبهه رفتم، نزدیک شب قدر بود. شب قدر که رسید، به اتفاق چندین تن از هم رزم هایم، به محل برگزاری مراسم احیا رفتم. از مجموع ۳۵۰ نفر افراد گردان، فقط بیست نفر آمده بودند.تعجب کردم.


mounji بازدید : 377 پنجشنبه 16 خرداد 1392 نظرات (0)

این روز ها که آقای کاندیدای محترم جناب ... حرف از سازش میزنه بی اختیار یاد فرزندان شهدای هسته ای علیرضا و آرمیتا میوفتیم. اون ها که پدراشون رو از دست دادن برای انرژی هسته ای. عزیزانی که برای سربلندی و افتخار این مملکت و این سرزمین و بخاطر سر خم فرو نیاوردن در مقابل خواسته های دشمنان انقلاب خون خودشون رو فدای وطن کردند.

آرمیتا و علیرضا به پدرانتان بگویید برگردند اینجا بعضی ها هوای سازش دارند.

mounji بازدید : 434 جمعه 03 خرداد 1392 نظرات (0)

خاطرات شهید ابراهیم هادی

ثامن تم:خمس...بچه های محل مشغول بازی بودند که ابراهیم وارد کوچه شد.بازی آنقدر گرم بود که هیچکس متوجه حضور ابراهیم نشد.یکی از بچه ها توپ را محکم به طرف دروازه شوت کرد؛اما بجای اینکه به تور دروازه بخورد، ممحکم به صورت ابراهیم خورد.بچه ها بی معطلی پا به فرار گذاشتند. با آن قد و هیکلی که ابراهیم داشت ، باید هم فرار می کردند. صورت ابراهیم سرخ سرخ شده بود.لحظه ای روی زمین نشست تا دردش آرام بگیرد. همینطور که نشسته بود پلاستیک گردو را از ساک دستی اش در آورد کنار دروازه گذاشت و داد زد: بچه ها کجا رفتید؟؟بیایید برایتان گردو آورده ام...

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    صفحات ویژه

     

    استاد رحیم پور ازغدی


         استاد رائفی پور

    تبلیغات
    بنر120 در 240.jpg
    آمار سایت
  • کل مطالب : 545
  • کل نظرات : 217
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 277
  • آی پی امروز : 40
  • آی پی دیروز : 48
  • بازدید امروز : 76
  • باردید دیروز : 65
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 440
  • بازدید ماه : 3,013
  • بازدید سال : 44,664
  • بازدید کلی : 724,512
  • کدهای اختصاصی
    لوگوی حمایت از ما

    http://up.hossein-ezzati.ir/up/hossein-ezzati/nodbe2.jpg


    لوگوی همسنگران